داستان بازی Blasphemous – بخش دوّم: ظهور یک تائب
پیشنهاد میشود که پیش از خواندن مقالۀ ذیل، حتماً بخش اوّل داستان بازی Blasphemous با عنوان سرگذشت کاستودیا را مطالعه نمائید.
در قسمت پیشین دربارۀ رویدادهای گذشتۀ سرزمین کاستودیا (Cvstodia) به طور مفصّل بحث کردیم. گفتیم که پس از به آشوب کشیده شدن کاستودیا، بشریّت به آخرین سنگر خود در حومۀ قلمرو کلیسا یعنی آلبِرو (Albero) پناه برد.
روستایی با ظواهر و معماری قرونوسطایی که به سرپناهی برای در امان ماندن از شرّ هیولاها مبدّل شده بود. موجودات هولناکی که در گوشه و کنار سرزمین پرسه میزدند و به کابوس بازماندگان آن فجایج تبدیل شده بودند. کوچه و پسکوچههای آلبِرو پر بودند از مردم ملولی که در دامان بدترین امراض جان میدادند امّا همچنان به درگاه High Wills برای عنایت میراکِل (Miracle) التماس میکردند.

روستای آلبِرو (Albero)
رنج و نگونبختی این مردم، زادۀ ایمان به معبودی بود که به بندگانش عشق نمیورزید و تمام معجزات او در راستای دستیابی به جاودانگی خود بود. داعیان مذهبی که علیرغم گرفتاری در مصیبتهای بیشمار، سادهلوحانه چشمانشان را به روی این ظلم آشکار بستند و در گرداب باورهای دروغین خویش غرق شدند.
در چنین شرایطی بود که یک توبهگر بینام و نشان از مرگ برخاست تا با زیارتی مرگبار به سوی کلیسای مادر، سرنوشت کاستودیا را رقم بزند.
حلّاجی واژگان
پیش از ادامه دادن این مقاله، لازم دانستم تا برخی از پرکاربردترین کلمات در داستان بازی Blasphemous را برای شما مخاطبان آپتریم شرح دهم. اصطلاحات بسیار مهمّی که دانستن بار معنایی هرکدام و افتراق آنها از همدیگر، باعث درک عمیقتر خواننده نسبت به جوانب مذهبی بازی خواهد شد. اشراف به این مفاهیم برای بازیکنان Blasphemous خالی از لطف نخواهد بود.
- Penitence : سوگ و احساس پشیمانی از گناهان گذشته؛ حالت درونی و غمی که آن را “ندامت” مینامیم.
- Repentance : معادل “توبه” در نظر گرفته میشود؛ “توبه” علاوهبر “ندامت” (Penitence) بایستی با دوری جستن از گناه و حتّی تلاش برای جبران آن همراه باشد.
- Penance : عملاً تظاهر خارجی “توبه” (Repentance) است؛ در واقع شیوه و مسلکیست که برای جبران خطاها مرسوم میباشد و فرد هنگام “توبه”، از آن برای تربیت جسم و نفس خویش بهره میگیرد. لذا این واژه را “سلوک” معنی میکنیم.
- Penitent One : از ریشۀ Penitence آمده و در ترجمۀ تحتالّفظی به معنای کسی است که احساس “ندامت” میکند. این عبارت لقب شخصیت اصلی بازی Blasphemous میباشد و اگر بخواهیم به بار معنایی کلمه پایبند باشیم، باید آن را نادم معنا کنیم؛ امّا از طرفی ترجمۀ مرسوم Penitent One در لغتنامهها توبهکننده میباشد. معنای دوّم با روند داستانی منطبقتر بوده و همخوانی بیشتری با اعمال پروتاگونیست بازی دارد. درنتیجه این عبارت را “تائب” معنا میکنیم.
- Atonement : در مفهوم جبران گناهان قبلی به کار میرود که لغت “کفّاره” معادل مناسبی برای آن میباشد.
مخلص کلام اینکه ارتکاب گناه (Guilt) باعث احساس “ندامت” (Penitence) میشود. فرد نادم در صدد جبران اعمال خویش برمیآید و عمل مشخّصی نظیر بستن پیمان سکوت را به عنوان “سلوک” (Penance) خود برمیگزیند. وجود خود را وقف دادن “کفّاره” (Atonement) گناهان خود کرده و درنهایت با اجماع این 3 رکن اصلی، “تائب” به “توبه” (Repentance) و غفران (Absolution) حقیقی دست مییابد.
انتظار میرود تا با عنایت به این نکات مهم، در فهم ریزهکاریهایی از این قبیل آسودهخاطر باشید.
برادری حزن خاموش
در غربیترین نقطۀ قلمرو کاستودیا، صومعهای بنا شده بود که اعضای فرقهای بنام “برادری حُزن خاموش” (Brotherhood of the Silent Sorrow) در آنجا گرد آمده بودند. فداییان جنگجویی که به خاطر ضدیّت با اسقف اعظم کلیسای جامع، بدست اِسکریبار (Escribar) طرد شده بودند. در تالار اصلی صومعه نیز مجسّمۀ باشکوهی از پدر تافته قرار داشت که پذیرای مناجات مریدان میراکل بود.

مجسّمه پدر تافته در تالار اصلی صومعۀ برادری حزن خاموش
تکتک اعضای این اُخوّت Capirote بر سر میکردند؛ کلاهی مخروطیشکل و کشیده که دور آن با تاجی از خار آراسته شده بود. خارهایی که نماد شاخههای “پدر تافته” (Twisted One) تلقّی میشدند و نوک پیکانمانند آن کلاه فلزی، نویددهندۀ مقصد نهایی عابدان در قلمرو “آنسوی رویا” بود. تمام اعضای این برادری سوگند سکوت خورده بودند و خاموشی ابدی را سلوک خود قرار دادند. سکوتی که از آرامش پدر تافته حین یکی شدن کالبدش با کندۀ درخت الهام گرفته شده بود.
کلیسای جامع، اعضای برادری حزن خاموش را مرتد میدانست و تصمیم گرفت تا یکبار برای همیشه، این برادری و امثال آن را از صفحۀ تاریخ محو کند. به فرمان اسکریبار، اسقف اعظم کلیسای Mother of Mothers، لشکر مقدّسی از شوالیهها به فرماندهی کریسانتا (Crisanta) گردآوری شد. بانویی بیمانند در شمشیرزنی با زره طلایی که به خاطر شکل کلاهخودش، لقب “تابیده در عذاب” (The Wrapped Agony) را گرفته بود؛ انگار که دستانی برآمده از رنج، چشمان و رخسار وی را پوشاندهاند. شوالیهای با ایمان و جانسخت که در راه میراکل و کلیسا، از بیناییاش گذشت و در عوض به بصیرت حقیقی دست یافت.

کریسانتا (Crisanta of the Wrapped Agony)
سربازان این سپاه با گرزی به شکل Aspergillum تجهیز شده بودند که در رسوم کلیسا، کشیشها از آن عصا برای پاشیدن آب مقدّس استفاده میکردند. زرهی از جنس نقره بر تن داشتند و بدنشان را با پارچههای زرشکی آغشته به روغن باندپیچی کرده بودند؛ روغنهایی که قبلاً بدست شخص اسقف اعظم متبرّک و تطهیر گشتند. شمشیر کریسانتا غلاف نداشت امّا از دسته تا نوک تیغهاش با همین پارچههای زرشکی پیچیده شده بود؛ با چنان ظرافتی که گویا یک نیروی ویرانگر در آن شمشیر مهر و موم گشته بود. دو خواهر و برادر به اسامی پِرپِچووا (Perpetva) و اِسدراس (Esdras) نیز از قویترین اشخاص حاضر در این ارتش بودند.

سربازی از لشکر مقدّس (Anointed Legion)
تاوان یک گناه
علیرغم بلاهایی که همچنان گریبانگیر مردم بودند، اوضاع کاستودیا پس از مدّتها به پایداری نسبی رسیده بود. تا اینکه… معجزهای در یک کلیسای کوچک و مشرف به صومعۀ برادری حزن خاموش اتفاق افتاد.
زن جوانی با ندامت و اندوه جانسوز، به تنهایی مشغول استغفار از گناهانش به درگاه میراکل بود. درحالی که با انزجار از اعمال خویش زانو زده بود، بت کوچکی از پدر تافته را دو دستی به سینۀ خود میکوبید.
مرا جزا ده ای میراکل، چرا که گناه کردهام…
این صدر آلوده را با پشیمانی به درد آور.
کیفرت را در عمق وجودم بکوب…
گناهم را بار دیگر مجسّم نما.
میراکل به نالههای آن زن پاسخ داد. ناگهان تیغهای از پایۀ بت بیرون زد و قلب وی را شکافت. در همان حالتی که نشسته بود، در لحظه جان سپرد و پیکر او همراه جامۀ خونینش تبدیل به سنگ شد. رخسار زیبای غمگینش و حالت تسلیمگونۀ دستهایش، به تمثالی از عابد حقیقی میراکل میمانست که گلهای بنفشه از دامانش روییده بودند.

Kneeling Stone
از آن زن بینام و نشان فقط یک تندیس سنگی به اسم Kneeling Stone برجای ماند که یک شمشیر منحوس در آن فرو رفته بود. شمشیری زاده از گناه بنام میا کولپا (Mea Culpa) که قبضهاش با پدر تافته و پهنای تیغهاش با خارهای بهمپیوسته مزیّن شده بود. یک سلاح قدرتمند به معنای “گناه من” که برای وصال ارباب مقدّر شدهاش انتظار میکشید.

شمشیر میا کولپا (Mea Culpa)
همسفر تقدیر
بر اساس کتابچه مصوّر Blasphemous: The Kneeling، برادری از فرقۀ حزن خاموش همراه یک کاراکتر مرموز به اسم Desamparados در داخل جنگل و حوالی صومعه طی مسیر میکند.
Desamparados عملاً شبیه به یک اسکلت متحرّک بود که همچون معنای اسمش، بینوایی و درماندگی از سر و روی او میبارید. زیرا میراکل با پلیدی تمام، جوانی و زیباییاش را در یک قاب طلایی همانند تابلوی نقاشی حبس کرده بود و Desamparados آن پورترۀ بزرگ را دائماً به دوش میکشید. نفرینی که جسمش را فرتوت و زخمی، صورتش را چروک و پوسیده، صدایش را خشن و حدقههایش را خالی از چشم کرده بود؛ طوری که تنها اسم او از آزار این نفرین در امان مانده بود.

Desamparados در داستان بازی Blasphemous
آغاز داستان از زبان Desamparados به این شکل روایت میشود:
نقابت را از زمین بردار و همراه من بیا.
شمشیر پدر، از گناه یک روح آمرزیده، دوباره متولّد شده.
از قلب رنجور زنی که در برابر ارادۀ میراکل تسلیم شد.
انگیزۀ پشت این قربانی از درک ما خارج است؛ لکن پیام این معجزه کاملاً واضح بود.
زمان آن فرا رسیده که تیغۀ گناه، یک صاحب جدید پیدا کند تا سنگینیاش را در سلوک خود به دوش بکشد.

کلیسای میا کولپا (Mea Culpa Chapel)
میراکل قرنهاست که از زمان پدر تافته، همۀ ما را به مساوات میبخشد و تنبیه میکند. به هر چه مینگرد تغییرش میدهد؛ آنطور که میخواهد، آن را شکل میدهد و هرچه را میبوسد، محکوم میکند.
کلیسای مادر به ما دعا کردن را آموخت، شور و حرارتمان را سرکوب کرد و بذر ایمان در این سرزمین کاشت. ایمانی که از درون پولادین بود و از برون چون رایحه و زیوری زرّین.
میراکل دادخواهی اعلیحضرت (اسکریبار) را شنید و با شهادت وی، درختی شعلهور برخاست و مُلک او را زیر خرقهای از خاکستر دفن کرد.
میراکل میداند که مقصد من و تو کجاست، چرا که از قبل مرا میشناخت. با تمام وجودم نگاهش را حس میکنم و حالا چشمانش را به سوی تو دوخته.
آنچه میبینی، پیکر سنگی آن روح رنجدیده است که با سوراخ شدن قلبش به آرزوی خود رسید. هیچکس نام او را نخواهد دانست ولی ریزش این گلبرگهای بنفش بر پاهایش، گواهی به رستگاری وی در آنسوی رویاست.

لحظۀ بیرون کشیدن میا کولپا از Kneeling Stone
حال این تجلّی گناه را از درون تمثال بیرون بکش و چناچه کردی، اکنون تو را تائب خطاب میکنم!
تائبی که از گور برخاست
تائب قصۀ ما شمشیر مقدّس میا کولپا را بدست آورد، بیآنکه از غرض میراکل و محنت پیشرویش خبر داشته باشد. لشکریان اسکریبار به صومعه حجوم بردند و تکتک برادران و خواهران تائب را از دم تیغ گذراندند؛ برادری حزن خاموش را به خاک و خون کشیدند و مقدّسات صومعه را نابود کردند. از نقوش روی ستونها گرفته تا مجسّمۀ عظیم پدر تافته در تالار اصلی، به هیچیک رحم نکردند.
تائب حین بازگشت به صومعه با کریسانتا رو در رو شد.
ای تائب خاموش! گویا که دست تقدیر، صراط من و تو را بهم گره زده.
تیزی کلاهخود ما به سوی میراکلی کشیده شده که هردویمان را به چشم تائبان خود میبیند. مال تو از آهنی که صدا ندارد و مال من از طلایی که بصر ندارد.
شمشیر بکش که این نخستین آزمون توست؛ جایی که برای نخستین بار زمین خواهی خورد و زانو خواهی زد.

جدال کریسانتا در برابر تائب
سلوک ما متضّاد و در عین حال مکمّل یکدیگرند، چرا که یکی بدون دیگری نمیتواند وجود داشته باشد.
خون لعل تو که برگزیدۀ میراکل هستی، خاک زعفرانی این کلیسا را تا صومعهات رنگین خواهد کرد. صومعهای که نخستین سوگند سکوت در آنجا خورده شد و تائبانش در تلارهای آن آرمیدهاند.
حال بیفت و پیش برادران و خواهرانت برگرد. بخواب و رویایت را برای این توبهشکنان بازگو کن. آنانی که حتی پس از خاک شدن جسمشان، گناهان خود را پشت نقابهای دروغین پنهان کردهاند.

سقوط تائب از بام صومعه
اگر واقعاً برگزیدۀ میراکل باشی، از چنگال مرگ نیز خواهی گریخت و توبهات را در زیر این مجسّمه (پدر تافته) از سر خواهی گرفت.
کریسانتا با ضربات شمشیر خود، زره و جوارح تائب را از هم درید. درحالی که پیکر بیجان او را تا لبۀ یک پرتگاه روی زمین کشیده بود، تائب را از سقف صومعه به تالار اصلی پرت کرد. تالاری که مملو از اجساد بود و بر روی تپّهای از مردار برادرانش فرود آمد.

مرگ تائب در کنار اعضای برادریاش
جمعبندی بخش دوّم داستان بازی Blasphemous
در این لحظه بود که تائب، دوباره از مرگ برخواست و قسم خورد تا معصیت تمام کاستودیا را تا گهوارۀ مصیبت بر دوش بکشد، به ظلم و بدسرشتی میراکل پایان دهد و توبۀ ناتمام خود را به سرانجام رساند. راهی که حتی نمیدانست خواستۀ خود اوست یا تقدیریست که میراکل برایش رقم زده…
برای مطالعه بخش سوّم داستان بازی Blasphemous، شاهکار استودیو The Game Kitchen، آپتریم را دنبال کنید.
نظرات
5 نظرسلام بسیار عالی بود ، ادامه بده
دمت گرم منتظر ادامه اش هستیم
عالی لطفا ادامه بده شدیدا مشتاق قلمت هستم
عالی بود، کامل فهمید که قصه از چه قراره، با اون چیزایی که توی یوتیوب شنیده بودم فرق داشت.
دس خوش ادامه بده که خمار مطالبیم استاد